جدول جو
جدول جو

معنی پخ پخ - جستجوی لغت در جدول جو

پخ پخ
بخ بخ، په په، به به
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
فرهنگ فارسی عمید
پخ پخ
(پَ پَ)
په په. به به. خوش خوش. بخ بخ. آفرین. طوبی لک. مرحبا بک
لغت نامه دهخدا
پخ پخ
آفرین، به به، بخ بخ
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
فرهنگ لغت هوشیار
پخ پخ
((پَ پَ))
آفرین ! مرحبا!
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
فرهنگ فارسی معین
پخ پخ
صدای ناهنجار تنفس در نتیجه ی تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِ خْ پَ / پِ)
پخلوچه. پچلیچه. غلغلیچ. غلملیچ. (رشیدی). غلفچ. غلمچ. قلفچه. غلغلک. غلغلی. و آن چنانست که انگشت در زیر بغل کسی کنند و بنوعی بجنبانند که بخنده افتدیا کف پای یا کف دست خارند بدان مقصود:
در میان فرس میدانی چه باشدپخپخو
در هری پخلوچه گویند از صغیر و از کبیر.
نیازی صاحب فرهنگ منظومه (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
در تداول اطفال، بریدن چنانکه سر مرغ و گوسپند و جز آن را
لغت نامه دهخدا
تصویری از پخ پخ کردن
تصویر پخ پخ کردن
بریدن چنانکه سر مرغ و گوسفند و جز آنرا
فرهنگ لغت هوشیار
قلقلکی، مبتلا به تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوشش آب و ترکیدن حباب های آن
فرهنگ گویش مازندرانی